اولین میکرو
اومدم بیام و تعریف کنم که بار اولی که منتظرت بودم چطور بهم گذشت.....
بعد اینکه بار اول نیومدی و من آی یو آی کرده بودم، تصمیم گرفتم که میکرو کنم... بعد اینکه انقدر تو اینترنت گشتم تا یه دکتر خوب رو پیدا کنم ، منو و بابایی رفتیم پیش یه دکتری که همه ازش خوب تعریف میکردن....بالاخره رفتیم و یه سری آز برامون نوشت رفتیم همه رو انجام دادیم.... کلا 4 بار تا تهران رفتم تا روز عمل رسید که مجبور شدم مامان جون رو ببرم ، بنده خدا خیلی برام زحمت کشید... 10 روز پیشم موند...عمع جون هم کلی برام زحمت کشید بعد انتقال رفتیم خونش.... 5 روز اونجا بودیم....
ولی تو ...تو ..... خیلی ناز کردی و جواب آزمایش با بتای 0.9 رو بهم نشون دادی و دنیا رو رو سرم خراب کردی...... روز 4 خرداد 93 روزی بود که اولین انتقال در من صورت گرفت و 4 تا کنجد ناناز رو در من گذاشتن که متاسفانه همشون رفتن پیش خدا.....روز 18 خرداد 93 هم روزی بود که جواب آزمایش من منفی شد......